راز موفقیت میلیاردر
پیتر تیل سرمایهگذار و کارآفرین موفقی است که جزو بنیانگذاران شرکت پیپال و از سرمایهگذاران در عرصه حمایت از کسب و کارهای نوفعال میباشد. با توجه به همکاری وی با شرکتهای بزرگ چند میلیاردی و تجربیاتی که او در کار با این شرکتها دارد و همچنین ارتباط وی با افراد پیشرویی که در کسب و کارهای نوآورانه فعالیت دارند، میتوان گفت که دیدگاهها و نقطهنظرات او میتواند منبع اطلاعاتی با ارزشی برای کارآفرینان باشد.
پیتر تیل (Peter Thiel) کارآفرین دره سیلیکون است که دو شرکت چند میلیارد دلاری، پیپال (PayPal) و پلنتیر(Palantir) را تاسیس کرد. او به عنوان یک سرمایهدار جسور، اولین سرمایهگذار خارجی در فیسبوک بود، و سرمایهگذاریهای اولیه در شرکتهایی همچون لینکدین (LinkedIn) ، یلپ (Yelp) ، Lyft ، آسانا (Asana)، یامر (yammer) و دیگر شرکتهای موفق فناوری را انجام داده است. میتوان تصور کرد که کسب و کار و فراست و تیزهوشی وی در امر سرمایهگذاری، او را به یک مرد بسیار ثروت تبدیل کرده است. کتاب پیتر تیل تحت عنوان صفر تا یک (Zero to One) از کتابهای بسیار موفق و شامل اطلاعات فوقالعادهای برای خوانندگان است.
حال ببینیم از نظر بنیانگذار پیپال رمز موفقیت کارآفرینان در چیست:
۱- کوچک و انحصاری آغاز کنید
” به عنوان یک سرمایهگذار، برای کارآفرینان صحبت کردن در مورد بدست آوردن یک درصد از بازار ۱۰۰ میلیارد دلاری، همیشه یک خط قرمز بوده است. تسلط بر بازار کوچک به مراتب آسانتر از یک بازار بزرگ است، در بازارهای بزرگ رقابت برای جلب توجه میلیونها نفر صورت میگیرد ولی در بازارهای کوچک بسیار راحتتر میتوان به چند هزار نفری که واقعاً به محصولات شما نیاز دارند، دسترسی پیدا کرد. برای یک شرکت نوپا، یک بازار هدف مناسب، گروه کوچکی از افراد خاص هستند که توجه و تمرکزشان بر یک چیز است و رقبای کمی دارند یا اصلاً رقیبی ندارند.
پس از آن که یک بازار جاویژه (niche market) ساختید و کنترل آن را در دست گرفتید، میتوانید به تدریج به بازارهای مرتبط و کمی گستردهتر راه پیدا کنید. بازار جاویژه بخش حاشیهای کوچکی از بازار است که بر روی یک نیاز ویژه یا یک کالای ویژه متمرکز شده است. این گسترش تدریجی مستلزم نظم و انضباط است. موفقترین شرکتها ابتدا روی موقعیت یا جایگاه ویژهای تمرکز میکنند و وقتی جای پای خود را محکم کردند مقیاس کار خود را به بازارهای مجاور گسترش میدهند.
۲- بزرگ اندیش باشید
تیل میگوید: ” روشهای سریعالانتقال و بیحاصل در کارآفرینی نوعی روششناسی هستند، نه یک هدف. این روشها میتوانند شما را به حداکثر محلی برسانند نه حداکثر جهانی.” داشتن یک چشمانداز و طرح بزرگ به ثبیت موقعیت صنعتی شما کمک میکند.
۳- فناوری انحصاری با ارزش بسازید
تیل میگوید:” فناوری انحصاری باید حداقل ده برابر بهتر از نزدیکترین جایگزین آن در برخی ابعاد مهم باشد تا منجر به یک مزیت انحصاری واقعی شود.” در غیر این صورت تنها مزیت افزایشی کوتاه مدتی برای شما خواهد داشت. جستجوی گوگل، پرداخت آنلاین پیپال، اندازه موجودی آمازون و طراحی اپل نمونههای خوبی در این زمینه هستند.
۴- ایجاد فرهنگی محکم و قابل اعتماد
تیل میگوید:” استارتآپ یک تیم از افرادی است که مسیر و هدف مشخصی دارند و یک فرهنگ خوب آن چیزی است که در میان این افراد با توجه به موقعیتشغلی و اطلاعات محرمانهشان شکل گرفته است. در دراز مدت تعادل بین خلاقیت و بهترین روشها باید بگونهای باشد تضمین کند که آن شرکت نوپا نوآوری دارد، ثمره نوآوری را به چشم میبیند و همچنان به نوآوری ادامه میدهد. پیپال فراتر از مهارت حرفهای و تخصص خود چنان رابطه محکمی با بنیانگذارانش در خارج و داخل محل کار داشت که آنها حتی بعد از آن که این شرکت فروخته شد، همچنان اقدامات مخاطره آمیز یکدیگر را حمایت میکردند.
۵- شناختن اسرار و دنبال کردن آنها
تیل دو نوع اسرار را شناسایی میکند: اسرار طبیعت و اسرار مربوط به مردم. او میگوید:” بهترین کارآفرین این موضوع را میداند: هر کسب و کار بزرگی بر اساس یک راز ساخته شده است، رازی که از جهان خارج پنهان است”. و این مستلزم سرمایهگذاری در نوآوری است. HP یک دهه خوب نوآوری در سالهای ۱۹۹۰ داشت، اما حالا شور و اشتیاق و جدیت خود را از دست داده است.
۶- اثرات و نتایج شبکه را دنبال کنید
همه از مایکروسافت آفیس استفاده میکنند به این خاطر که رایجترین نرمافزار است. پیپال مناسب است چون محبوب است، و همین معروفیت و محبوبیت، یافتن مکانهایی را که امکان پرداخت از طریق پیپال وجود دارد را آسان میسازد. فیسبوک مفید است چون میتوانید دوستان خود را در آنجا بیابید. اینها نمونههایی از کسب و کارهایی هستند که از اثرات و نتایج شبکه سود میبرند. به همین دلیل تیل پیشنهاد میکند که کارآفرینان به دنبال بازارهای کوچک بروند چون اثرات شبکه به سرعت در آن نمود پیدا میکند و او به عنوان نمونهای که خود آن را تجربه کرده است، به پیپال اشاره میکند.
۷- تسلط بر بازاریابی و فروش
بسیاری از کارشناسان فن درک عمیقی از پویایی و ارتباطات داخلی بازاریابی، تبلیغات، فروش و توزیع ندارند. برخی از این فعالیتها به موضوع ایجاد احساسات و دلبستگی در میان کاربران، و برخی دیگر به ترویج و توسعه ارتباطات دراز مدت مربوط میشوند.
۸- سعی نکنید دوباره گوگل بسازید، در حال حاضر گوگل داریم
اساساً خلاقانه فکر کنید. موتورهای جستجوی و اکانتهای ایمیل زیادی وجود دارند، به دنبال چیزهای متفاوت باشید. فکرهای بکر داشته باشید. تکرار ایدههای دیگران فقط موجب اشباع بازار میشود و تقاضا را کم میکند و در نهایت منجر به رکود کسب و کار میگردد. اگر کسب و کار رویاهای خود را منحصر به فرد کنید هرگز شکست نمیخورید.
۹- خلاق باشید
شاید شبیه موضوع بالا به نظر برسد اما کاملاً متفاوت است. فرد میتواند خلاق باشد و همچنان در بازاری شبیه به آنچه که دیگران در آن هستند، فعالیت کند به شرط آن که چیز متفاوتی عرضه نماید. سعی کنید فوت و فن کاری را که میخواهید انجام دهید، فرابگیرد و نقاط قوت خود را بیابید و کاری کنید که هیچکس قبلاً انجام نداده است.
۱۰- یک برند قوی بسازید
آخرین موردی که تیل عنوان میکند، برند سازی است. نکته مهمی که شرکتهای نوپا یا به اصطلاح استارتآپها به آن توجه کافی ندارند. ارزشهای ناملموس و نامحسوس معمولاً دلیل اکثر ارزشهای یک کسب و کار موفق هستند.
راز موفقیت پسر 26 ساله ای که ثروت هنگفت و شهرت جهانی بدست آورد
فهمیدن این که چطور یک پسر ۱۹ ساله توانست وقت و انرژی برای کار کردن روی "جیمشارک" پیدا کند آسان نیست، اما حالا بن فرانسیس ۲۶ ساله صاحب یک شرکت تولید لباس ورزشی به ارزش ۱۰۰ میلیون پوند است.
بسیاری از جوانان کارآفرین در حالی که کار ثابتی دارند، استارتآپهای خود را راهاندازی میکنند، ولی بن در سال ۲۰۱۲ صبحها دانشجوی تمام وقت بود و شبها پیک موتوری.
او میگوید: "از خواب بلند میشدم و به دانشگاه آستون (در شهر بیرمنگام) میرفتم. بعد از ظهر دانشگاه را تمام میکردم و از ساعت ۵ تا ۱۰ در "پیتزا هات" کار میکردم. جواب ایمیلها (در مورد جیمشارک) را در فاصله وقتهایی که پیتزا میبردم، میدادم. بعد میرفتم خانه و به کارهای وبسایت و طراحی محصولات جدید میرسیدم."
بعد از دو سال که بن چنین برنامه فرسایندهای داشت، درآمد سالیانه او از کسب و کارش به رقم چشمگیر ۲۵۰ هزار پوند رسید؛ این جا بود که او هم از دانشگاه و هم از دنیای پیتزا خداحافظی کرد تا روی کاسبی جدیدش تمرکز کند.
برگردیم به زمان حال، انتظار میرود که امسال گردش مالی سالانه شرکت جیمشارک ۱۰۰ میلیون پوند باشد.
قبل از سال ۲۰۱۲ هم که بن کسب و کار کنونیاش را راه انداخت مشخص بود که شوق کارآفرینی در وجود او زبانه میکشد.
به عنوان یک نوجوان او وبسایتی داشت که از طریق آن شمارههای ویژه پلاک اتومبیل میفروخت. او که مرتب به باشگاه بدنسازی میرفت، دو اپلیکیشن بدنسازی برای آیفون طراحی کرد که از یکی از آنها ۸۰۰۰ پوند به دست آورد.
ایده جیمشارک پس از آن به ذهنش رسید: یک شرکت مرتبط با بدنسازی که در ابتدا مکملهای غذایی را به صورت آنلاین میفرخت.
بن بعدا متوجه شد که با فروختن مکمل غذایی نمیتواند سود چندانی به جیب بزند و زمینه کارش را به لباس تغییر داد: "یادم هست هرچه میگشتم، نمیتوانستم لباسی را که میخواستم پیدا کنم. این شد که گفتم بگذار خودم تولیدش کنم."
با کمک برادر و شماری از دوستان، بن یک چرخ خیاطی و یک ماشین چاپ خرید و شروع به درست کردن لباسهای بدنسازی در گاراژ خانه پدرش کرد.
او گفت: "مادرم بلد بود پرده بدوزد و به من خیاطی یاد داد. یادم هست که حدود ۱۰ سفارش در روز داشتیم و تولید روزانهمان هم حداکثر ۱۲ تا ۱۵ دست لباس بود. ولی واقعا از یاد گرفتن کیف میکردم."
بن که حالا ۲۶ ساله است، میگوید هنگامی که شرکت جیمشارک شروع به تولید لباس کرد، نقشهای برای گسترش کسب و کارش نداشت: "بیشتر در این مایهها بودم که این واقعا چیزی است که خودم میخواهم بپوشم."
شرکت شروع به تولید پیراهنهای بدون آستین ورزشی برای نوجوانان باریک اندام کرد، به این دلیل که بازار سرشار از لباسهای ورزشی برای افرادی بود که از نوجوانی گذشته بودند و هیکلهای عضلانی داشتند.
بن باید به قیمت لباسهایی که میخواست بفروشد هم فکر میکرد: "مسئله این بود که خود ما حاضر بودیم چقدر برای چنین چیزی پول بدهیم. به طور کامل توافق نکردیم اما تقریبا به این نتیجه رسیدیم که حاضریم ۲۰ پوند بدهیم."
شش سال از آن زمان گذشته و جیمشارک بیش از یک میلیون و دویست هزار مشتری دارد و ۲۱۵ کارمند در ساختمان مرکزی شرکت او کار میکنند.
چگونه شرکت به این سرعت پیشرفت کرد؟ جواب کوتاه این به سوال استفاده هوشمندانه از شبکههای اجتماعی است.
اگر بخواهیم بیشتر وارد جزئیات شویم، جیمشارک تصمیم گرفت که برای افراد پرمخاطب در شبکههای اجتماعی، بدنسازهای معروف نظیر لکس گریفین و نیکی بلککتر لباسهای مجانی بفرستد.
شرکت امیدوار بود که این ستارهها حرفهای مثبتی در مورد محصولات راز موفقیت میلیاردر خطاب به فالوئرهایشان در شبکههایی مانند اینستاگرام و یوتیوب بزنند.
این ترفند بیشتر از چیزی که شرکت در خواب میدید، جواب داد و فروش خیلی زود سر به فلک زد. همزمان شرکت تلاش کرد تا شبکههای اجتماعی خودش هم تا حد امکان جذاب و چشمنواز باشد. جیمشارک اکنون ۲ میلیون و ۴۰۰ هزار فالوئر در اینستاگرام دارد و یک میلیون و نیم در فیسبوک.
این شرکت اخیرا فعالیتهایش را گستردهتر کرده و در سراسر جهان مراسمی را برگزار میکند و از هواداران دعوت میکند تا با الگوهایشان ملاقات کنند.
یکی دیگر از عوامل ادامه موفقیت شرکت جیمشارک، جذب افراد با تجربه برای کمک کردن به بن در اداره شرکت است. استیو هیوئیت که از افراد باسابقه در تولید لباسهای ورزشی است سال ۲۰۱۵ به کادر مدیران اجرایی شرکت اضافه شد و آوریل پارسال مدیر اجرایی جیمشارک شد.
امیلی سادرلند، گزارشنویس مجله "دراپرز" میگوید استفاده جیمشارک از افراد پرمخاطب در شبکههای اجتماعی رمز موفقیتهای این شرکت است.
او گفت: "افراد پرمخاطب شبکههای اجتماعی به فالوئرها یک دلیل میدهند که بجای مارکهای دیگر محصولات جیمشارک را بخرند، برای این که آنها حس میکنند که رابطهای شخصی با این لباسها دارند."
خانم سادرلند همچنین میگوید چون جیمشارک فقط شرکتی آنلاین است و به طور مستقیم با مشتریان سر و کار دارد، قادر است خیلی سریع نسبت به تحولات بازار واکنش نشان دهد و ضمن این که دچار قیمتهای بالای مغازهها نمیشود.
برنامه آینده شرکت گسترش فروش در خارج از بریتانیا است. در حال حاضر ۴۰ درصد فروش شرکت در آمریکا است و جیمشارک قصد دارد، ۱۱ فروشگاه بینالمللی آنلاینی را که الان دارد تا سال ۲۰۲۰ به ۲۵ فروشگاه برساند.
همچنین احتمال دارد که اولین مغازه غیر آنلاین خود را هم افتتاح کند. بن میگوید: "من خیلی برای خرید بیرون نمیروم اما در فکر راه انداختن یک مکان دائمی هستم. کاملا مطمئن نیستم ولی به نظرم یک جای بزرگ و باحال میخواهیم."
نُه میلیاردر که در خانواده فقیر به دنیا آمدند
یک ضربالمثل انگلیسی هست که میگوید: «لازم نیست با یک قاشق نقرهای در دهان به دنیا بیایید تا ثروتمند شوید!». اگر بخواهیم به زبان فارسی ساده این عبارت را حلاجی کنیم، باید بگویید لازم نیست حتماً در خانوادهای سرشناس و مشهور به دنیا بیایید تا ثروتمند شوید. بسیاری از افراد بودهاند که با وجود خانواده پولدار، به جایی نرسیدهاند و برعکس بسیاری افراد بودهاند که در خانوادهای بسیار فقیر به دنیا آمدهاند و شهرتشان جهانی شده است.
این ۹ نمونه، نمونههایی از افراد دسته دوم هستند. ثروتمندانی که در خانواده فقیر به دنیا آمدند. بخوانید و از آنها الهام بگیرید.
هارولد هام (Harold Hamm)
هارولد هام، با ۱۸ میلیارد دلار دارایی، جزو برترین میلیاردرهای دنیاست. او در صنعت نفت و گاز سرمایهگذاری میکند. اما هیچکس به این فکر نمیکند که چه کودکی غمانگیز و فقیرانهای را تجربه کرده است و در چه خانواده فقیر ی به دنیا آمد.
آنها ۱۳ بچه بودند که شاید حتی نان برای خوردن نداشتند. او مجبور شد وقتی زیر ۱۰ سال سن داشت، از طریق پنبهزنی، نانش را در بیاورد و چندسالی هم در یک پمپ بنزین دور افتاده کار میکرد.
او داستان جالبی تعریف میکند از اینکه چطور توانست پولدار شود: «من منبع الهام جالبی داشتم! یک کوزه گلی زیبا! شاید باورش سخت باشد اما آن کوزه، الهام بخش من شد. من در کارگاه یکی از دوستانم میدیدم که چطور به کوزه سیلی میزد و آن را ورز میداد تا آن تکه گل، به کوزهای زیبا تبدیل شد. با خود گفتم تحمل سختیها و مشکلات، در نهایت باعث میشود چیز زیبایی از من درآید. برای همین با جان و دل سختیها را پذیرفتم و سخت تلاش کردم…»
او از طریق پمپ بنزین با یکی از مدیران بخش انرژی آشنا شد و توانست کاری ساده در اداره بگیرد. اما با نبوغ و هوش سرشارش، پلههای ترقی را به سرعت طی کرد و همزمان با گرفتن مدرک تحصیلیاش از دانشگاه، به یکی از مدیران شرکت تبدیل شد. او همین راه را ادامه داد و اکنون از بزرگترین مدیران انرژی در آمریکا و دنیاست.
اُپرا وینفری (Oprah Winfrey)
مطابق آمارهای رسمی خانم وینفری اکنون به عنوان بزرگترین خیر و نیکوکار سیاه پوست در تاریخ ایالات متحده آمریکا به شمار میرود. او همچنین از زنان پرنفوذ و جزو ۱۰۰ فرد تاثیرگذار در دنیاست و ۳ میلیارد دلار دارایی خالص دارد.
اما اگر نگاهی به گذشته خانم وینفری بیندازیم، میبینیم که او نه تنها در خانواده فقیر و فلاکت مطلق زندگی میکرد، بلکه بارها مورد آزار و اذیت قرار گرفت. شاید بسیاری از افراد با قرار گرفتن در چنین موقعیتهایی، هرگز نتوانند به زندگی عادی بازگردند، چه برسد به اینکه پولشان از پارو بالا برود و جزو محبوبترین زنان دنیا شوند.
او سالهای کودکی را نزد مادربزرگش گذراند اما در همان سنین کودکی دو بار مورد آزار و اذیت قرار گرفت. خانواده او حتی توان خرید لباس برای او را نداشتند و اپرا خیلی وقتها گونی میپوشید!
او مجبور شد از خانه فرار کند و آواره شود. خانم وینفری تقریباً هر نوع سختی که فکرش را بکنید تحمل کرد تا اینکه تصمیم گرفت به دنبال رویاهایش برود.
او به نویسندگی علاقه زیادی داشت. همزمان با کار نویسندگی در یک ایستگاه رادیویی مشغول کار نیمه وقت شد. شانس در این زمان با او یار شد و توانست در مسابقه زیبایی، مقام کسب کند. سپس در ۱۹ سالگی با اصرار و پیگیری فراوان، اجرای آزمایشی یک برنامه رادیویی را بر عهده گرفت.
نقطه عطف بزرگ زندگی خانم وینفری اما؛ وقتی بود که اجرای یک برنامه تلویزیونی به عهده او گذاشته شد. به زودی با خلاقیتها و نوآوریهایی که در ساخت برنامه تلویزیونی از خود نشان داد، بینندگان زیادی را مجذوب برنامهاش که «اپراشو» نام داشت، کرد.
داستان زندگی خانم وینفری سرشار از بالا پایینها و درسهای بسیار زیاد است. اپرا اکنون نه تنها به عنوان یک فرد بسیار ثروتمند و مشهور شناخته میشود، بلکه با کارهای انسان دوستانه و دست و دلبازی بی حدش، به نمادی از بخشش تبدیل شده است.
هاوارد شولتز (Howard Schultz)
hگر اهل قهوه نوشیدن باشید، حتماً اسم برند استارباکس به گوشتان خورده است. آقای شولتز، رئیس استار باکس است. ارزش شرکت او که در ۷۳ راز موفقیت میلیاردر کشور دنیا، ۲۳۰۰۰ شعبه دارد، به ۸۵ میلیارد دلار میرسد. با این حال، این تاجر موفق در خانوادهای فقیر به دنیا آمد. پدرش راننده کامیون بود.
آقای شولتز توانست در کنار تحصیل در دانشگاه، آری نیمه وقت در یک شرکت قهوه سازی پیدا کند. اما نگاه خلاقانه او به صنعت قهوه باعث شد استارباکس را بنیان نهد. او نمیخواست مانند پدرش فقیر بماند. برای همین در همان شرکت به سرعت پلههای ترقی را طی کرد و به مدیر فروشی شرکت رسید.
شولتز در خاطرات خود مینویسد: «زمانی که برای اولین بار وارد فروشگاه استارباکس شدم، انگار در خانه خودم بودم. توضیحش سخت است، اما میدانستم در مکان خاصی هستم، محصول آنها به نوعی با من صحبت میکرد. من هیچوقت یک فنجان قهوه خوب نخورده بودم. در ملاقاتی که با بنیانگذاران شرکت داشتم و برای اولین بار داستان قهوه خوب را شنیدم»؛ آنجا بود که با خود گفتم: «خدای من، این همان چیزی است که میخواهم به عنوان حرفه در تمامی عمرم انجام دهم». او نمیدانست که این ملاقات چگونه زندگیاش و همچنین تاریخ قهوه را متحول خواهد ساخت.
آقای شولتز تعریف میکند که از همان زمان کودکی از اینکه در فقر مطلق زندگی میکنند، احساس شرم میکرد و عزمش را جزم کرده بود تا آیندهای رؤیایی برای خود بسازد. او از اینکه به پدرش به دلیل بی پولی احترام نمیگذارند، خجالت میکشید و نمیخواست این اتفاق برای خودش هم بیفتد. همین امر انگیزهای شد برای ساخت یک آینده دلپذیر…!
رالف لورن (Ralph Lauren)
سومین فرد داستان ما که در خانواده فقیر به دنیا آمد، رالف لورن است. او طراح مد و زیبایی و صاحب یکی از بهترین برندهای دنیاست که احتمالاً شما هم حداقل یک تیشرت از آن در خانه دارید: پولو! آقای لورن ۷ میلیارد دلار دارایی خالص دارد.
خانواده او مهاجرانی بودند که از بلاروس به آمریکا رفته بودند. پدر او نقاش ساختمان بود. رالف از نوجوانی بعد از مدرسه کار میکرد تا بتواند برای خودش لباس بخرد. سپس وقتی به دانشگاه رفت، کراواتهای یک برند خاص را به دوستانش می فروخت.
او به دلیل فقر مجبور شد از دانشگاه انصراف بدهد. اما با جستجوی زیاد توانست در فروشگاههای زنجیرهای پوشاک آمریکا (برادران بروکز) کاری پیدا کند. اما به این راضی نشد. او یک حامی مالی پیدا کرد و یک فروشگاه کراوات راهاندازی کرد و کراواتهایی که شخصاً آنهارا طراحی میکرد، تحت نام برند «پولو» عرضه میکرد.
یک دهه بعد این برند بدل به یک برند جهانی شد و اولین فروشگاه پولو در لندن افتتاح شد. آقای لورن سپس خط تولید پولو اسپرت، به منظور تولید پوشاک ورزشی و خط تولید لباس بانوان را راه انداخت.
لری الیسون (Larry Ellison)
آقای الیسون، مدیرعامل شرکت اوراکل، یکی از غولهای صنعت کامپیوتر است و 60 میلیارد دلار دارایی خالص دارد. او در یک شهر ثروتمند اما در خانوادهای بسیار فقیر به دنیا آمد. او البته گفته هرگز در مورد به دنیا آمدن در یک خانواده فقیر، شکایتی نکرده است.
خانوادهاش آنقدر فقیر بودند که از عهده نگهداریاش برنیامدند. او را به ناچار به داییاش سپردند. اما در این میان دایی او هم ورشکست شد و تمام داراییاش را از دست داد. سختیهای زندگی او را به فردی منزوی و تنها بدل کرده بود. او به سختی در دانشگاه قبول شد، اما دانشگاه به دلیل عملکرد ضعیف، او را اخراج کرد. آقای الیسون در طول همان مدت کم، برنامه نویسی را در دانشگاه یاد گرفت و به صورت فریلنس برای دیگران به صورت پاره وقت کار میکرد.
آقای الیسون فرد بسیار خلاقی بود. او در این زمان به شرکتی رفت که رقیب مستقیم سونی محسوب میشد. در این شرکت او پروژهای را کلید زد که باعث شد شرکت در زمینههایی خاص، شرکت رقیب را شکست دهد. در این زمان بود که توجهات به آقای الیسون جذب شد. او نام پروژهاش را اوراکل گذاشت و مدتی بعد شرکت خود را تأسیس کرد. شرکتی که یکی از بزرگترین شرکتهای سخت افزاری و نرم افزاری دنیا محسوب میشود.
شلدون ادلسون (Sheldon Adelson)
آقای ادلسون یکی از معروفترین هتلداران جهان با ثروتی در حدود 35 میلیارد دلار است. اما همه میدانند که در چه خانوادهای به دنیا آمد و چطور رشد کرد.
پدرش راننده تاکسی و مادرش صنایع دستی درست میکرد. با اینکه خانواده آقای ادلسون زندگی فقیرانهای داشتند، اما او از همان ابتدا، هوش مالی خوبی داشت و از ۱۲ سالگی میدانست که از زندگی چه میخواهد.
به همین خاطر از همان سنین کم به فروش لوازم آرایش پرداخت، سپس به دانشگاه رفت و ترک تحصیل کرد و در نهایت بعد از خدمت در ارتش به دنیای بازارهای مالی گام گذاشت. او از بازارهای مالی و همچنین سرمایهگذاری روی تورهای چارتری، سرمایه خوبی به راز موفقیت میلیاردر دست آورد. اما یک ورشکستی بد به سراغش آمد که شاید اگر افراد عادی به جای آقای ادلسون بودند، دیگر کمرشان زیر بار چنین شکستی راست نمیشد.
اما او دوباره بلند شد و راه رفته را باردیگر طی کرد. سپس فوراً سرمایههایش را در املاک و مستغلات به کار گرفت و کسبوکار اصلیاش یعنی هتلداری را کلید زد.
او اکنون به جز هتلداری در صنایع کامپیوتر و انتشارات دارای شرکتهای زیادی است.
آلان گری (Alan Gerry)
آلان گری، یکی از میلیاردرهای آمریکایی است و بیش از ۳ میلیارد دلار دارایی خالص دارد.
او در خانواده فقیر به دنیا آمد. در جوانی، به کار تعمیرات تلویزیون و نصب و تعمیر آسانسور پرداخت. اما شهری که در آن زندگی میکرد کوهستانی بود و تلویزیونها معمولاً موفق به پخش برنامهها نمیشدند. آقای گری با خلاقیت بی مثالش در بالای کوهها، آنتنهای بزرگی نصب کرد. او برای این کار شرکتهای بزرگ را مجاب کرد تا سیستمهای تلویزیونی کابلی راه اندازی کنند.
از بزرگترین نقاط قوت آقای گری، قدرت مذاکره و ایجاد روابط بود. در قدرت همین نقاط قوتش همین بس که با وجود اینکه تعمیرکار ساده بود، توانست ۷ تاجر بزرگ را برای سرمایهگذاری مجاب کند و خود اداره امور آنها را به دست بگیرد.
او کم کم توانست با این تجار شراکت کند و از آنها اهرمی درست کند برای بالا بردن خودش!
آقای گری پایهگذار بسیاری از صنایع در آمریکا شد. مثلاً او اولین کسی بود که اپراتور کابلی برای استقرار کابل فیبر نوری به کار برد.
شرکت او به زودی به هشتمین شرکت کابلی بزرگ دنیا تبدیل شد و اکنون چندین میلیارد دلار سود آوری دارد.
جان پل دخوریا (John Paul DeJoria)
جان پل دخوریا یکی از برترین کارآفرینان آمریکایی با حدود 4 میلیارد دلار ثروت است و در زمینه تولید محصولات آرایشی کار میکند.
خودش در مورد اینکه در چه خانوادهای به دنیا آمده است میگوید: «ما خانواده بسیار فقیری بودیم، اما واقعاً این را حس نمیکردیم. به یاد دارم که مادر به برادرم میگفت: ما تنها ۲۷ سنت پول داریم، اما غذا داریم، یک باغچه کوچک داریم و میتوانیم بخندیم، بنابراین ما یک خانواده ثروتمندیم !»
آقای دخوریا تعریف میکند که هیچوقت حس نکرده است که فقیر است. بنابراین هرگز ذهنیت فقیری در مغزش شکل نگرفته است و همین راز موفقیت اوست.
والدین آقای دخوریا زمانی که جان تنها دو ساله بود از هم طلاق گرفتند و در نه سالگی وی به همراه برادر بزرگتر خود شروع به فروش کارت پستال و روزنامه برای تأمین هزینههای خانوادهاش کرد. البته زندگی او به جایی رسید که مادرش از توانایی لازم برای نگهداری دو فرزند خود برخوردار نبود، بنابراین ناچاراً آنها را به نوانخانه ای در لس آنجلس فرستاد. از این رو جان پل ارزش پشتکار و کار سخت را از همان دوران کودکی تجربه کرده است.
نقطه عطف زندگی او در جایی بود که معلم ریاضیاش به او گفت هرگز به موفقیتی دست پیدا نخواهد کرد. همین موضوع انگیزهای شد تا آقای دوخوریا سخت کار کند. از جمع آوری پلاستیک و زباله تا فروش روزنامه و سرایداری در خانههای مردم.
نقطه عطف دوم زندگی آقای دوخوریا استخدامش در مجله تایم به عنوان بازاریاب بود. او سپس به شرکتی در زمینه محصولات آرایشی رفت و فهمید که محصولاتی که مردم به آن نیاز دارند را هیچ شرکتی تولید نمیکند.
جالب اینجا بود که شرکت مورد نظر نه تنها با پیشنهاد او مبنی بر تولید برخی محصولات تازه موافقت نکرد، بلکه او را از کار اخراج کردند. اما او ناامید نشد و با وامی به مبلغ تنها ۷۵۰ دلار، خودش شروع به تولید محصول مورد نظرش کرد.
آنها برای بازاریابی محصولشان، به سالنهای آرایشی میرفتند و آن را به صورت رایگان در اختیار آرایشگاهها قرار میدادند. به زودی آوازه محصلشان در همه جا پیچید و شرکتشان چندبرابر شد.
جی کی رولینگ (J.K. Rowling)
محال است صفحهای از کتابهای هری پاتر را نخوانده یا صحنههایی از فیلمهای آن را ندیده باشید!
خانم جی کی رولینگ تعریف میکند که در زمان کودکی در محلهای فقیر نشین زندگی میکردهاند و پولی در بساط نداشتند. در عوض همیشه ذهن خلاقانهای داشته و به همه چیز نگاهی ماورایی و تخیلی میکرده است. مثلاً سعی میکرده مانند جادوگرها لباس بپوشد و از دورچخه دوستش به عنوان شیئی پرنده استفاده کند.
او در سن شش سالگی، اولین کتابش را نوشت، اما فکر میکرد چون خیلی بچه است، نباید آن را به کسی نشان دهد!
سالهای نوجوانی رولینگ خیلی شاد نبود، چرا که خانواده او دچار مشکلات زیادی بود و مبارزه ده ساله مادرش با چندین بیماری اسکلروزیس روی او و خانوادهاش تأثیر گذاشته بود. تا اینکه با ایده هری پاتر، فصل تازهای در زندگی او شکل گرفت.
او میگوید: «روزی سوار یک قطار شلوغ در راه لندن بودم که ناگهان فکر هری پاتر به سرم افتاد. در آن موقع من خودکاری همراه خود نداشتم، و خجالت میکشیدم که از دیگران درخواست خودکار کنم. الان که فکر میکنم میبینم که همین به تأخیر افتادن حرکت قطار بود که باعث شد من چهار ساعت یک جا بنشینم و تمام افکارم را راز موفقیت میلیاردر روی هری پاتر متمرکز کنم. در همان زمان بود که یک مو سیاهِ پیشانی زخم در ذهنم متولد شد. تصویر پسری که نمیدانست جادوگر است، مرتب در ذهنم کامل و کاملتر میشد. فکر میکنم که اگر در آن روز خودکاری همراه داشتم و میتوانستم افکارم را به روی کاغذ بیاورم، الان چه داستان جالبتری نوشته بودم!»
انتشار کتاب هری پاتر، زلزلهای در بازار نشر به راه انداخت. تا همین الان، حدود ۵۰۰ میلیون نسخه از کتابهای خانم رولینگ در بازار کتاب جهان به فروش رفته است.
چگونه ما هم پله پله تا رسیدن به ثروت و موفقیت بالا برویم؟
رسیدن به ثروت همانطور که در زندگینامه کوتاه این افراد دیدید، رویایی دست نیافتنی نیست. اگرچه بودهاند افراد زیادی راز موفقیت میلیاردر که هم در خانواده فقیر به دنیا آمدهاند و هم به ثروت نرسیدند، اما چرا شما یکی از این افرادی که این قانون نانوشته را نقض می کنند، نباشید؟
یادتان باشد، اینکه در خانوادهای فقیر به دنیا آمادهاید دست خودتان نبوده، اما اینکه در همین شرایط تا آخر عمر بمانید، مسئولیتش با خودتان است…
راز موفقیت میلیاردر
جف بزوس یک مولتی میلیاردر و یک فرد موفق خودساخته میباشد. او کسبوکارش را از صفر آغاز کرد و آن را به یکی از بزرگترین فروشگاههای آنلاین دنیا تبدیل کرد. داستان موفقیت جف بزوس از گاراژ خانهاش در سال ۱۹۹۴ آغاز شد و تا آمازونی که اکنون شاهده رشدش هستیم، ادامه پیدا میکند.
سایت آمازون، که کارش را از یک کتاب فروشی آنلاین آغاز کرد، برای همیشه فضای فروشگاههای اینترنتی پس از خود را تغییر داد. جف بزوس تصمیم گرفت که به جای تاسیس یک فروشگاه کتاب آنلاین، یک مجموعه بزرگ از تمام کالاها خلق کند.
اگر شما نیز به دنبال رازهای رسیدن به موفقیت میگردید و قصد دارید کسبوکار خودتان را راه بیندازید یا آن را رونق دهید این توصیهها از ثروتمندترین فرد جهان یعنی جف بزوس را به خاطر بسپارید:
۱. همیشه و هر زمان به فلسفه «اولین روز» پایبند باشید
ایده «اولین روز» در روزهای ابتدایی بنا کردن آمازون به ذهن جف بزوس رسید. این فلسفه بیان میکند که همه کارمندان و اعضای آمازون همیشه باید این ذهنیت را درون خود داشته باشند که در اولین روز احداث شرکت قرار دارند.
بزوس میگوید: دومین روز از احداث شرکت برابر با سکون است که نتیجه به دست آمده از آن انجام امور نامربوط و در نهایت مرگ آن کسبوکار میباشد. جف بزوس بر این باور است که یکی از رازهای موفقیت شرکت آمازون همین طرز فکر است.
این فلسفه سبب میشود که شرکت و کارمندانش به صورت مداوم به دنبال آیندهنگری و پیشرفت کارشان باشند و برای دستیابی به خواستههایشان قدمهای محکم و جسورانه بردارند.
۲. مثل جف بزوس مشتری محور باشید
از دیگر رازهای مهم موفقیت در کسبوکار، داشتن دغدغه مشتری و برطرف کردن نیازهای اوست. جف بزوس بر این باور است که باید روی مشتریان متمرکز بود، نه روی رقبا. جف میگوید: به جای اینکه به دنبال راههایی برای از میان برداشتن رقبا یا جلو زدن از آنها باشید، به دنبال راههایی باشید که سبب شود مشتریانتان به هیجان آورده شوند و آنها را راضی میکند.
با این کار شما میتوانید در بازار اول باشید. بازار خودتان را بشناسید و آگاهی داشته باشید که مشتریان به دنبال چه چیزی هستند. اگر چیزی که میخواهند را به آنها بدهید، آنها بار دیگر هم به سراغتان میآیند و این رویه شما و کسبوکارتان را نجات میدهد.
بزوس در سال ۲۰۱۷ برای سهامدارانش نوشت: چیزی که در مورد مشتریان برایم جالب توجه است، این است که آنها به شکلهای مختلف و عجیبی همیشه ناراضی هستند. انتظاراتشان هیچ گاه ثابت نیست و دائما افزایش پیدا میکند. در این دنیا نمیتوانید یک شرکتی را راهاندازی کنید و بعد گوشهای بنشینید و استراحت کنید. زیرا مشتریان این اجازه را هرگز به شما نمیدهند.
۳. خودتان را همیشه ۸۰ ساله تصور کنید
در دنیای پر از رقابت امروزی، فهمیدن اینکه کدام فرصت برای کسبوکارمان ما مناسب و بهتر است و کدام مناسب نمیباشد، کاری سخت و بسیار دشوار است. چطور باید متوجه شویم که کدام راه را انتخاب کنیم؟ یکی از رازهای موفقیت جف بزوس هم تشخیص دادن درست این موارد است.
قبل از راهاندازی آمازون، بزوس شغل خوبی در بخش سرمایهگذاری داشت، وقتی ایده فروشگاه آنلاین به ذهنش خطور کرد، دریافت که اینترنت به سرعت در حاله رشد و همگانی شدن است و این را میدانست که پتانسیل بسیار بالایی در آن وجود دارد، اما چطور او جرات کرد و شغل ایدهآل خودش را کنار گذاشت؟
بزوس میگوید: یکی از بزرگترین حسرتهای ما معمولا در کارهایی است که هرگز انجام ندادهایم و همیشه گوشه ذهنمان با آنها درگیر میباشیم. من همیشه خود را در سن ۸۰ سالگی تصور میکنم و از خود این سوال را میپرسم آیا از اینکه شانس امتحان نکردن آن را به خودم ندادهام پشیمان هستم؟ اگر پاسخ مثبت باشد، حتما آن کار را انجام میدهم. درست مانند سایت آمازون.
۴. بهترین افراد را پیدا کنید
رازهای موفقیت در کسب وکار وابستگی بسیاری به افرادی دارد که برای آن کار استخدام میشوند. فلسفه جف بزوس این است که او افراد بسیار مناسب را سرکار قرار داده و سهمی از شرکت را به آنها اختصاص میدهد تا برای موفقیت شرکت، انگیزه داشته باشند.
او در طی نامهای به سهامدارانش در سال ۲۰۱۷ نوشته بود: (این را میدانم که موفقیت آمازون تا حد بسیاری به استخدام و حفظ کارمندان با انگیزه، مربوط میشود. تک تک آنها باید تصور کنند که مالک آمازون هستند، پس باید واقعا هم مالک آن باشند.)
راز موفقیت میلیاردر
ناپلئون هیل در طول عمر خود بیش از هر کس دیگری میلیونر ساخت! حتی بیش از استادش اندرو کارنگی!
کتاب او «فکر کن و ثروتمند شو» حتی امروز تاثیر زیادی در افکار مردم سراسر دنیا گذاشته است.
اما چگونه دکتر هیل به چنین مرد قدرتمندی تبدیل شد؟ و چگونه توانست با جسارت به چنان درجه بالایی از موفقیت دست یابد؟ در سن بسیار کمی او توانست اصول مهم موفقیت را بیاموزد.
میلیاردر اسکاتلندی «دَن پینا» هم این اصول پایه را با عمق جانش درک کرده است.
بیشتر مردم می گویند می خواهند به راحتی پول خرج کنند و برای سرمایه گذاری نگرانی نداشته باشند، یک خانه خوب داشته باشند، یک ماشین لوکس و مدل بالا داشته باشند، قادر باشند خانه مورد علاقه خود را بسازند درست مانند عمارت زیبایی که دن ساخته است!
اما وقتی با دَن از موفقیت صحبت می کنی بی درنگ از علاقه، تلاش و کوشش زیادی که برای ساختن وجب به وجب آن عمارت داشته است صحبت می کند و تاکید می کند که همه این کار ها را با تکیه به توانایی های خودش انجام داده است.
او ناپلئون هیل را این گونه توصیف می کند: «ناپلئون هیل فقط 3 ثانیه تامل کرد ولی حاضر شد برای به دست آوردن راز موفقیت 20 سال برای کارنگی رایگان کار کند.»
خوب در نور چراغی که این دو مرد بزرگ برای ما روشن کردند به این دو سوال پاسخ دهید:
برای این که از نظر مالی بی نیاز شوید حاضرید چه کاری انجام دهید؟
برای چیز هایی که همیشه آروزی داشتن آنها را داشته اید چه می خواهید انجام دهید؟ (برای بدست آوردن آنها چقدر حاضرید هزینه کنید؟)
افرادی که ثروتی در دست ندارند یا اموال کمی دارند بهتر درد بی پولی را حس می کنند و همین سبب می شود که بیشتر به دنبال ایجاد تغییر باشند. دلیل آن هم این است که ما به طور ذاتی بیشتر به دنبال لذت هستیم و تمایل داریم از درد و رنج دوری جوییم. بنابراین آنها برای تمام مدت در پی این هستند تا راهی پیدا کنند و از این سختی ها بگریزند آنها راه های جدیدی می آموزند.
و عده ای هم هستند که ثروتمند هستند ولی باز هم تلاش می کنند به اهداف بزرگتری دست یابند و معمولاً یک یا چند اصل رسیدن به موفقیت را به کار می گیرند این افراد هم به الگوها و استراتژی های جدید نیاز دارند تا به هدف خود دست یابند.
خوب شما در کجای این بازی هستید؟
آیا می خواهید بهترین باشید؟ آیا زیر بار وام و قرض کمر خم کرده اید؟
آیا در جایی میان این دو گروه قرار دارید و یک زندگی و روزمرگی مداوم و فقط زنده هستید؟
9 نفر از هر 10 نفری که من با آنها صحبت کرده ام اظهار داشته اند که حاضرند خود را 110 درصد به کار برای رسیدن به موفقیت متعهد کنند.
آن یکی دو نفر باقی مانده هم آمادگی صحبت کردن در این زمینه را ندارند.
چیزی که من به شما می گویم:
اگر می خواهید به رفاه مالی دست پیدا کنید باید زحمت انجام همه کارهای لازم را هم به جان بخرید.
نمی توانید به آن امید ببندید.
نمی توانید آرزوی به حقیقت پیوستن آن را در سر بپرورانید.
نمی توانید آن را از کسی یا چیزی به جز خودتان بخواهید.
لازم نیست همه مانند دن پناس یا ناپلئون هیل باشیم.
اما می توانیم عاقلانه به دستاورد های آنها بنگریم و آنها را مال خود کنیم.
اگر نمی توانید 20 سال آینده را به تلاش برای رسیدن به موفقیت صرف کنید یا اگر نمی خواهید لحظات ارزشمندی را که با خانواده خود می گذرانید برای ساختن عمارتی زیبا اختصاص دهید پس کمترین کاری که می توانید انجام دهید این است:
هدف خود را به اهدافی کوچک تقسیم کنید آن قدر که انجام آن کاری سخت و طاقت فرسا نباشد.
برای رسیدن به این هدف کوچک یک قدم بردارید.
هر روز صبح 20 دقیقه زودتر از خواب بیدار شوید و روی هدف خود کمی کار کنید یا حداقل برای سلامتی خودتان کمی وقت بگذارید و نرمش کنید.
از یک برنامه تلوزیونی یا سریال که وقت شما را تلف می کنید صرف نظر کنید و به جای آن روی ساختن آینده ای بهتر برای خود و فرزندانتان کار کنید.
نوشته: کیث متی یو
ترجمه: علی یزدی مقدم
- آشنايي با ناپلئون هيل استاد بزرگ موفقيت
- راز ساده افراد موفق
- خفه کردن عادت های بد
- قانون دانه
- ديدن ناديده ها
شاید برای شما جالب باشد:
این محتوا اختصاصاً برای یاد بگیر دات کام تهیه شده است استفاده از آن با ذکر منبع همراه با لینک آن و نام نویسنده یا مترجم مجاز است
دیدگاه شما